داستان های کوتاه و بلند

ساخت وبلاگ
میگویند حاکمی در سفری با خود هندوانه ای داشت بعد از مدتی حرکت تشنگی توان او را برید لذا هندوانه را از میان دو نیم کرده و نصف آنرا تماما خورد بقیه را در سایه سنگی گذارد و بخود گفتبگذار بگویند حاکمی از این مکان گذر میکرد و هندوانه ای که برای خود آورده بود نیم اش را خورد و نیمی از آن را برای رعایا گذارد به گزارش آکاایران: مدتی رفت و دید تشنگی بسیار آزارش میدهد بهمین دلیل برگشت وآن نیم دیگر را نیز خورد و پوست هندوانه را در آن جا گذارد و بخود گفتبگذار بگویند که حاکمی از این مکان میگذشت و هندوانه ای داشت آنرا خورد و پوست آنرا برای حشم رعایا گذارد ساعتی گذشت و بدلیل گم کردن راه باز بهمان مکان رسید و داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : حکایت,حاکم,هندوانه, نویسنده : dnote207 بازدید : 201 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 6:40

((ابن ابى الحديد)) مى گويد: بعد از قتل عثمان ، مردم در مسجد جمع شده بودند كه ببينند كار خلافت به كجا مى كشد. و چون غير از على (ع ) كسى ديگر نبود كه مردم به او توجهى داشته باشند و از طرفى هم عده اى بودند كه رسما خطابه مى خواندند و سخنرانى مى كردند. و در اطراف شخصيت على (ع ) و سوابق او در اسلام صحبت مى كردند، مردم هجوم آوردند و با على (ع ) بيعت كردند، آن سخنان را كه فرمود:- مرا رها كنيد و ديگرى را بگيريد زيرا اوضاع آينده چنين و چنان است و به علاوه من كسى نيستم كه از آنچه خود مى دانم كوچكترين انحرافى پيدا كنم . در همين وقت بود كه آمده بودند بيعت كنند و به عنوان اتمام حجت در اول كار خود، آن سخنان داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : داستان,خلافت,على, نویسنده : dnote207 بازدید : 170 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 6:40

مردى به امام صادق - عليه السلام - عرض كرد:((مردم مى گويند هر كس كه عربى خالص يا مولاى خالص نباشد پست است .))امام فرمود: ((مولاى خالص يعنى چه ؟))گفت : ((يعنى كسى كه پدر و مادرش هر دو قبلا برده بوده اند.))فرمود: ((مولاى خالص چه مزيتى دارد؟))گفت : زيرا پيغمبر فرموده است : ((مولاى هر قومى از خود آنهاست ، پس مولاى خالص اعراب مانند خود اعراب است ، پس كسى صاحب فضيلت است كه يا عربى خالص باشد و يا مولاى صريح باشد كه ملحق به عربى است .))امام فرمود:- آيا نشنيده اى كه پيغمبر فرمود: من ولى كسانى هستم كه ولى ندارند. من ولى هر مسلمانم خواه عرب و خواه عجم ؟ آيا كسى كه پيغمبر ولى او باشد از پيغمبر نيست ؟امام س داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : معيار,شرافت, نویسنده : dnote207 بازدید : 154 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 6:40

در ((كامل ابن اثير)) مى خوانيم كه :هنگامى كه لشكر مسلمين و سپاه ايران در قادسيه به هم رسيدند، رستم فرخزاد، ((زهرة بن عبداللّه )) را كه به عنوان مقدمة الجيش مسلمين پيشاپيش آمده و با جماعت خود اردو زده بود به حضور طلبيد و منظورش اين بود بلكه با نوعى مصالحه كار را تمام كند كه به جنگ نكشد. به او گفت :- شما مردم عرب همسايگان ما بوديد و ما به شما احسان مى كرديم . و از شما نگهدارى مى نموديم و چنين و چنان مى كرديم .زهرة بن عبداللّه گفت :- امروز وضع ما با اعرابى كه تو مى گويى فرق كرده است ، هدف ما با هدف آنها دو تاست ، آنها به خاطر هدفهاى دنيوى به سرزمينهاى شما مى آمدند و ما به خاطر هدفهاى اخروى ، ما ه داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : مبارزه,طبقات, نویسنده : dnote207 بازدید : 207 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 6:40

روزى شيرى بيمار شد (با توجه به اينكه شير در ميان حيوانات ، سلطان آنها است ) همه درندگان از او عيادت كردند، غير از روباه .گرگ نزد شير رفت و نسبت به روباه ، سخن چينى كرد، مثلاً گفت : اعليحضرتا، همه به ديدن تو آمده اند، ولى روباه نيامده است .شير فرمان صادر كرد كه هر وقت روباه آمد، مرا با خبر كنيد، چيزى نگذشت كه روباه آمد، شير باخبر شد و به روباه گفت : ((چرا به ديدن من نيامدى اى فلان فلان شده )).روباه گفت : من در جستجوى دارو براى درمان تو بودم .شير گفت : حال بگو بدانم ، آيا داروئى پيدا كردى ؟روباه گفت : ((آرى ، غده اى در ساق پاى گرگ ، وجود دارد، سزاوار است كه آن غده ، بيرون آورده شود و آن را بخورى داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : سزاى,سخن,چين, نویسنده : dnote207 بازدید : 197 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 6:40